sorita

happy

جمله دلخواه

ضایع کردن پسرا


* تو یه خیابون اگه یه پسر ازتون آدرس پرسید ، بی اعتنایی كنید و رد شوید.

* پشت چراغ قرمز راننده عقبی اگه یه پسر بود بعد از سبز شدن تا 5 دقیقه توقف كنید.

* توی اتوبان اگه یه پسر با سرعت 50 حركت می كرد از او سبقت بگیرید و یه بوق هم بزنید
* توی جمعی كه یه عده پسر دارن فوتبال می بینند ، در لحظه حساس تلویزیون رو خاموش كنید.

* توی جمع دانشجویی هنگام عكس گرفتن پسرا رو از كارد خارج كنید.

* توی یه مهمونی تو چای پسر مورد نظرتون 1 قاشق نمك بریزید.

* اگه یه پسر با موهای ژل زده از كنار خونه شما عبور كرد از پنجره یه سطل آب روش بریزید.

* قبل از اجرای زنده خوندن یه پسر سیم میكروفون رو قطع كنید.

* در جلوی پسری كه سرش خلوته از كاشت و زیبایی موهای پسر همسایه تعریف كنید.

* شیشه نوشابه تان را به پسر مورد نظرتون بدین تا باز كنید ، سپس بگین كه میل ندارین.

* اگه یه پسر ازتون ساعت پرسید به ساعت نگاه كنید و بگین عجله كن قرارات دیر شده !

* به یه پسری كه موهاش رو مدل جدید درست كرده اشاره كنید و بلند بگین ، این رو به برق وصل كردن ؟

* به پسر مورد نظر یه هدیه بدین ، بعد بگین اشتباه شده این مال اون یكیه !

* اگه سر جلسه امتحان پسری از شما تقلب خواست جواب سوال اشتباه بدین.

* تو دانشگاه ماشین پسر مورد نظرتون رو پنچر كنید.

*اگه یه پسری جلوش دوستاش یه شاخه گل هدیه داد ، جلوی بینی خود رو بگیرین و بگین به این بو آلرژی دارین.

* اگه پسر مورد نظر سرباز بود ، اول به موهاش بخندید ..... بعد بگین آش ها خوشمزه اس ؟ !

* اگه سر كلاس یه پسری اصرار داشت كه امتحان كنسل بشه شما مصر باشین كه امتحان برگزار بشه


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  28 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 7:59 PM  توسط fateme 

anti boy

+ نوشته شده در  28 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 7:33 PM  توسط fateme 

اینم ته جذبه ی علی

بیا بزن بیا


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  24 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 2:40 PM  توسط fateme 

دوربین مخفی


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  23 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 3:19 PM  توسط fateme 

چهار شنبه سوری

 

با توجه به نزدیک شدن چهارشنبه سوری قبل از پریدن از روی آتش به موارد زیر توجه کنید:
۱ سایز خشتک
۲ زاویه پرش
۳ استفاده از لباس زیر مناسب و مامان دوز در زیر شلوار
۴ دوری از هر گونه هیجان و جو زدگی علی الخصوص جلوی دخترا
۵ فاصله مناسب تا شعله های آتش در هنگام پرش
۶ توکل به خدا ، آبروی شما آبروی ماست….
( ستاد پیشگیری از حوادث غیر مترقبه ! )

چهار شنبه سوریه همگی مبارک.براتون تو وبم آتیش بازی راه انداختم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  23 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 11:51 AM  توسط fateme 

دوربین مخفی درون بطری


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  22 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 7:15 PM  توسط fateme 

دوربین مخفی درون ساعت


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  22 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 6:40 PM  توسط fateme 

دوربین های مخفی درون لوازم تحریر


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  22 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 6:33 PM  توسط fateme 

دوربین مخفی درون البسه

شما در مقابل دوربین قرار دارید

بدون این که متوجه شوید

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  20 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 11:21 AM  توسط fateme 

دیوانه اولی : کی اومدی ؟

دیوانه دومی : پس فردا

دیوانه اولی : پس فردا که هنوز نیومده

دیوانه دومی : می دونم چون کار داشتم ، زودتر اومدم !!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  18 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:27 PM  توسط fateme 

انقدر تو شعرا گفتن و میگن :” ای ساربان ! آهسته ران…” انگار که شترها با سرعت ۱۸۰ تا می رفتن…..!!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  18 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:21 PM  توسط fateme 

اوه اینم یه طالع برای هم ماهیام

 اینم طالع دی ماهیا.از وب یکی از دوستان آوردم .تقدیم به دی ماهیا

 
مرد دي
 

خداي من ! او كسي است كه مي داند كجا ميرود مستقيم رو به جلو! مردان متولد اين برج تلاش مي كنند تا پيشرفت كنند . سياره آنها كيوان است ، كيوان فرمانروايي جدي است و توسط حلقه هايي احاطه شده. پس متولد اين برج با حلقه هاي خودش محدود شده است. آنها دقيقاً مي دانند چه كاري را مي توانند انجام دهند و آن را به خوبي انجام مي دهد، نه كمتر و نه بيشتر . اين مردان محدوديتهاي خود را شناخته و آنها را رعايت مي كنند كه گاهي به موفقيتي عظيم مي انجامد . در مواقعي ديگر نگراني ها از اوآدمي خشك مغز مي سازند و او قدم از قدم بر نمي دارد و خطر نمي كند و با قوانين دستورات خود را محدود مي كند . اين مردان و پول مثل قفل و كليد باهم جورند. متولد اين برج تحت تأثير نشانه خود دقيقاً محافظه كار هستند و هميشه خوش نامي دارند . آنها نگران عقايد مردم هستتندو سعي مي كنند در هر كاري اصول و مقررات جاري را رعايت كنند . فكر نكنيد آدمهاي كسالت آوري هستند ، نه واقعاً اين طور نيست. آنها به پدر اهميت زادي مي دهند و فكر مي كنند سايه پدر همچون روح هميشه بر بالاي سر آنها پرواز مي كند,(هملت را به خاطر مي آوريد.) شكايت عمده آنها احساس گناهي است كه زجرشان مي دهد ، مرد متولد اين برج حتماً اگر پايش را جاي پاي پدر بگذارد باز هم از غصه اينكه وظيفه اش را در مقابل پدر به خوبي انجام نداد ، او را غذاب مي دهد. اگر اين نگراني ها ريشه دار باشند اعتماد به نفس او را تضعيف كرده و خرد مي شود. اما اگر همين حس مسئوليت پذيري را در راه درست به كار برد، قوي و قويتر مي شود . آن وقت آسمان آخرين مرز محدوديت اوست. به دليل احساساتي كه نسبت به پدرش دارد. خودش نيز پدري فعال و سخت گير خواهد بود. وقتي احساس شادماني كند، بچه ها را دو چندان شاد مي كند و در مواقع ديگر پدري بسيار عاقل است . وقتي بچه ها تكاليفشان را انجام مي دهند مصمم و قاطع بالاي سر آنهاست و آنها را كنترل مي كند وقتي پدر بزگ شود، هر چند مي گويد شصت ساله است ولي مثل شانزده ساله ها رفتار مي كند. مرد متولد برج دي گاه معتاد به كار است. ولي بهتر است قبل از آنكه شما او را با سامسونت ، كامپيوتر و ماشين حسابش تنها بگذاريد، تمرين كند با آنها به گردش برويد و نشان دهيد چقدر به آنها اهميت مي دهيد. مرد و زن متولد اين برج بسيار دلچسب يا ترش رو، شيك و چشم و گوش باز يا ژوليده پوليده و بدبو باشد. برخي از آنها وقتي راه مي روند مثل سطل زباله اي هستند كه روي دوپا راه مي رود ، برخي از اين مردان از حمام كردن اكراه دارند و فكر مي كنند اگر در رگبار گير بيافتد، تايك هفته حمام نمي خواهند ! پيش از انكه بازو به بازوي او قدم بزنيد يا براي بيني تان گيره لباس تهيه كنيد بايد بدانيد كه همه آنها اينطور نيستند ! بعضي بسيار تميز و مرتب هستند و بوي خوش ( ونه عطري مزخرف ) از خود در هوا مي پيچد. چه تميز چه كثيف مردان متولد اين برج معمولاً لاغر و تيره و اغلب كوتاه هستندو كوتاهي قد را با بزرگي شخصيت جبران مي كنند. سن آنها در جواني بيشتر به نظر ميرسد . اگر 15 ساله باشند سي ساله به نظر مي رسند اما وقتي به سي سالگي ميرسند در جا مي زنند. و به آرامي پير مي شود
 
 
زن دي
عجب زن قدرتمندي !ما اینیم دیگه از آنجا كه زن متولد برج دي آكنده از اقداري حيرت آورست و ديگران را به چند بار فكر وادار مي كند، برخي فكر مي كنند كه اوزني مرد نماست ، شب بود ریشو سیبیلارو ندیدی اما نيست. جالب است بدانيد دختران متولد دي اغلب با مرداني شل و ول و گاه ترسو پيوند زناشويي مي بندند و به اين ترتيب رئيس نان آور خانه مي شوند.ای بابا شوهر رو هم ما بایید جمع و جور کنیم آنها احساس پدري هم مي كنند.  نه دیگه در این حد البته همه آنها با آدمهاي ترسو ازدواج نمي كنند. اگر يك روز در فروشگاه زني را ديديد كه تند تند راه مي رود و شوهرش در حاليكه ساك خريد وي را در دست دارد، با عجله به دنبالش ميرود. مطمئن باشيد زن متولد دي را ديده ايد. بدو دیگه یه ساکم نمیتونی بیاری شل و ول برخي از اين دختران با مرداني ازدواج مي كنند كه پله هاي موفقيت را يكي پس از ديگري( تی میکشن) طي مي كنند ، آنها از ته دل به شوهر خود افتخار مي كنند، براي اثبات ادعاي مادر ستاره شناسي ، پيشنهاد مي كنم دفعه بعد كه سري به بانك زديد، دورو برتان را خوب نگاه كنيد پيرمردي را با دفترچه مستمري به همراه نوه خوشگلش مي بينيد . نه نه نه اشتباه نكنيد، آن خانم جوان زيبا همسر اوست و حتماً هم متولد دي است.پیر مرد زنان متولد دي مردان ميانسال را خيلي دوست دارندعیــــــــــش و در ازدواج گاهي به تفاوت سني 30 سال فكر مي كنند . آنها شوهري مي خواهند كه برايشان پدري كند . اما مادري دلباخته بچه هاست و مي خواهد آنها را در زندگي راهنمايي كند، خطرات را گوشزد كند و براي عبور از موانع به آنها كمك كند.یهو بگو پترس دیگه گاهي فضول است و بيش از اندازه در كار بچه ها دخالت مي كند و مي خواهد بچه ها به خواسته هايي كه خودش داشته و نرسيده ، برسند. او بسيار دلسوز است و كمك بزرگي براي بچه هاست و هر وقت كه لازم باشد آنها را هل مي دهد.هل میدی بچه رو محکم میزنی زمین.یه چند بار زمین بخوره خودش آدم میشه(اینم نکته یه تربیتیش) او نمك زمين است، او مادري معركه است زني با محبت قاطع، منضبط، تابع مقررات و است. او مامان ، بايدها ست . گاهي آنقدر جدي مي شود كه درگيري به وجود مي آورد، بويژه وقتي بچه ها نوجوان هستند. سر بچه ها داد مي زند: آن شكلي بيرون نرو ، مردم چه فكري مي كنند. چون زن است احساساتي تر از همتاي مردش است. اما هيچ وقت او را مثل آبگرمكن در حال جوشيدن نمي بينيد. او مصمم است كه شغلي براي خود دست و پا كند و در آمدي هرچند اندك داشته باشد. اغلب اين دختران در زندگي بايد هدفي داشته باشند و در پي رسيدن به آن تلاش كنند . دختر متولد برج دي هيچ چيز را راحت به دست نمي آورد.نا برده رنج گنج به دست نمیایدیعنی همون میسر نمیشود او براي رسيدن به خواسته هايش بايد صرفه جويي كند و مثل يك درويش زندگي كند .یعنی باید بزنی تو کاره تاناکورا و اینا اگر آدم مثبتي باشد، گرفتاري و رنجها را به حساب تجربه مي گذارد و سعي دارد تا از اشتباهات و بدبختي ها درس عبرت بگيرد. اما امان از وقتي كه حس شوخ طبعي اش گل كند. او دختري با سليقه و شيك است. ( به سر و وضعش نگاه نكنيد) قيافه مهربان او ديدني است .ووووییییییی برخي از اين دختران سرشار از زيبايي و جذبه هسستند منو میگه ها و با هوش و تدبير خود ديگران را ميخكوب مي كنند . بهتر از اين چه مي خواهيد

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  14 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 3:9 PM  توسط fateme 

کردی؟attention

دقت کردی گوگل بهم 10 داده

حالا فوقش یکش یادش رفته.اشکالی نداره که مهم اصل قضیه است.زیاد در گیره جزئیات نشید دیگه


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  14 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 1:48 PM  توسط fateme 

1390/12/12 یه روز مهم برای من

نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من

شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم

بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان

سلام سلام ســـــــــــــلام

جاتون خالی الان رفتم رای دادم.همین الان از مسجد میام

ما گفتیم میریم  به یه نفر رای میدیم برمیگردیم.ارق ملی که میدونی چیه مارو گــــــــــــــــــــــــــرفت الان نگیر کی بگیر.آقا مگه ول میکرد به 26 نفر رای دادیم بزام ول کن نبود که خلاصه بگذریم یه جوری ارق ملیرو پیچوندیم رفتیم رایمونو انداختیم تو صندوق و برگشتیم.

جاتون خالی .چقدر حال داد.حالا به ماند که من موافق این نظامم یا مخالف .ولــــــــــــی نیست رای اولی بودم خیلی دوست داشتم برم رای بدم .تازه از رایمم عکس گرفتم میگی نه ببین

راستی یک دستگاه 206 تیپ6 جایزه ی کسیه که اسامیه عکس دوم بخونه




برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  12 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:21 PM  توسط fateme 

۲۰ سال پیش ...!

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ...

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه...

شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...!

مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  10 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 1:43 AM  توسط fateme 

من که خسته شدم انقدر مطلب عشقولانه آپ کردم از این به بعد میخوام طنز بقیه سایتارو کف برم براتون بزارم

چه خبیثانه


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  9 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:50 PM  توسط fateme 

تو چگونه ميخواهي از دنيا بروي؟؟

عطار نيشابوري از شعرا و نويسندگان قرن ششم هجري قمري.
نام اصلي او "فريد الدين ابوحامد" بود.

پدر عطار به شغل عطاري (دارو فروشي) مشغول بوده و "فريدالدين" هم پس از مرگ پدرش به همين شغل روي آورد.
عطار علاوه بر دارو فروشي به کار طبابت هم مشغول بود

روزي عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار کمک خواست ولي او به درويش چيزي نداد .
درويش به او گفت : اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟
عطار گفت : همانگونه که تو از دنيا مي روي .
درويش گفت :تو مانند من مي تواني بميري؟
عطار گفت : بله ،
درويش کاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنيا رفت.
عطار چون اين را ديد شديدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد.
او بعد از مشاهده حال درويش دچار تحول روحي شد و دست از کسب و کار و ثروت کشيد و به عرفان روي آورد.
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  8 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 6:6 PM  توسط fateme 

ای بابا

از بس همه گفتن یه عکس بزار ببنیمت دیگه منم گذاشتم

میدونم بده اما به بزرگی خودتون ببخشید


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  7 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:33 PM  توسط fateme 

www.nimaz.ir

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

به نظر شما چطوره؟به نظر من که حرف نداره

اگه دوست داری بقیشونم ببینی یه سری به سایت زیر بزن:

http://nimaz.ir/fa


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 7:41 PM  توسط fateme 

very hard

خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني... خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري... خيلي سخته که روز تولدت، همه بهت تبريک بگن، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي... خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني، بعد بفهمي دوست نداره... خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  4 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:47 PM  توسط fateme 

مرگ همکار

يکروز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: "ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت، شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم." در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند، امّا پس از مدتى کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده، که بوده است. اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مى‌شد، هيجان هم بالا مى‌رفت. همه پيش خود فکر مى‌کردند: "اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!" کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آينه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصوير خود را مى‌ديد. نوشته‌اى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود: "تنها يک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد زندگى‌تان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقيت‌هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد به خودتان کمک کنيد. زندگى شما وقتى که رئيستان، دوستانتان، والدينتان، شريک زندگيتان يا محل کارتان تغيير مى‌کند، دستخوش تغيير نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مى‌کند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسي هستيد که مسئول زندگي خودتان مي باشيد. مهمترين رابطه اي که در زندگي ميتوانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنيد، مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکن ها و چيزهاي از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيت‌هاى زندگى خودتان را بسازيد. دنيا مثل آينه است، انعکاس افکارى که فرد قوياً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است."
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  3 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 9:22 PM  توسط fateme 

مهاجرت پرستو

پاييزي پرستويي را در حال مهاجرت ديدم به او گفتم:
چون به دياريارم ميروي به او بگو دوستش دارم
ومنتظرش مي مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:
دوستش بدار ولي منتظرش نمان
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:7 PM  توسط fateme 

قطره دلش...

قطره‌ دلش‌ دريا مي‌خواست. خيلي‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود. هر بار خدا مي‌گفت: از قطره‌ تا دريا راهي‌ست‌ طولاني. راهي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري. هر قطره‌ را لياقت‌ دريا نيست.قطره‌ عبور كرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.قطره‌ ايستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چيزي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري‌ آموخت.تا روزي‌ كه‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دريا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دريا رساند. قطره‌ طعم‌ دريا را چشيد. طعم‌ دريا شدن‌ را. اما...روزي‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دريا بزرگتر، آري‌ از دريا بزرگتر هم‌ هست؟خدا گفت: هست.قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را مي‌خواهم. بزرگترين‌ را. بي‌نهايت‌ را.خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اينجا بي‌نهايت‌ است.آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ كلمه‌اي‌ مي‌گشت‌ تا عشق‌ را توي‌ آن‌ بريزد. اما هيچ‌ كلمه‌اي‌ توان‌ سنگيني‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توي‌ يك‌ قطره‌ ريخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد. و وقتي‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكيد، خدا گفت: حالا تو بي‌نهايتي، چون كه‌ عكس‌ من‌ در اشك‌ عاشق‌ است

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:5 PM  توسط fateme 

عشق يعني نفس کشيدن

عصاره ي پيام من، عشق است.

پيامي ساده و بي پروايه دارم: عشق

در عشق، ابهامي و جود ندارد _ابهام، در ماست.


نه تشريفاتي در عشق هست و نه فرضياتي فلسفي.

عشق، رهيافتي ساده و مستقيم به زندگي ست.

معجزه اي را در خود نهفته دارد.

مهم نيست که به چه کسي عشق مي ورزي،

آنچه مهم است اين است که

بيست و چهار ساعت روزت را عاشقانه سپري کني،

همان طور که در بيست و چهار ساعت روزهايت،

بي استثنا نفس مي کشي.

عشق نيز خواهان چيزي جز خود نيست.

اگر با دوستي هستي، نفس مي کشي.

اگر در کنار درختي نشسته اي، نفس مي کشي.

يعني هرکاري که مي کني،

با نفس کشيدن همراه است.

عشق نيز بايد همين ويژگي را داشته باشد،

يعني بايد هسته ي مرکزي همه ي کارهاي تو باشد.

عشق بايد طبيعي باشد، مثل نفس کشيدن.

در واقع، عشق همان نسبتي را با روح دارد که

نفس کشيدن با جسم.
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 9:48 PM  توسط fateme 

شن هاي صحرا و صخره

شن‌هاي صحرا و صخره!

دو دوست با پاي پياده از جادهآ¬اي عبور مي کردند. بين راه سر موضوعي اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند. يکي از آنها از سر خشم بر چهره ديگري سيلي زد.

دوستي که سيلي خورده بود سخت آزرده شدد ولي بدون آن که چيزي بگويد روي شنهاي بيابان نوشت: امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلي زد.

آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند. تصميم گرفتند قدري آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصي که سيلي خورده بود لغزيد و در برکه افتاد. نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آن که از غرق شدن نجات يافت بر روي صخره سنگي اين جمله را حک کرد: امروز بهترين دوست من جان مرا نجات داد.

دوستش با تعجب از او پريسد: بعد از آنکه من با سيلي تو را آزردم تو آن جمله را روي شنها صحرا نوشتي ولي حالا اين جمله را بر روي صخره حک مي کني؟

ديگري لبخند زد و گفت: وقتي کسي ما را آزار ميدهد بايد روي شنهاي صحرا بنويسيم تا بادهاي بخشش آن را پاک کنند ولي وفتي کسي محبتي در حق ما ميکند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آن را از يادها ببرد.
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 9:40 PM  توسط fateme 

نقش زنان در ........

مي‌گويند زن‌ها در موفقيت و پيشرفت شوهرانشان نقش بسزايي دارند

ساعد مراغه‌اي از نخست وزيران دوران پهلوي نقل کرده بود:

زماني که نايب کنسول شدم با خوشحالي پيش زنم آمدم و اين خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم...

اما وي با بي‌اعتنايي تمام سري جنباند و گفت « خاک بر سرت کنند؛ فلاني کنسول است؛ تو نايب کنسولي؟! »

گذشت و چندي بعد کنسول شديم و رفتيم پيش خانم؛ آن هم با قيافه‌ايي حق به جانب...

باز خانم ما را تحويل نگرفت و گفت « خاک بر سرت کنند؛ فلاني معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولي؟!»

شديم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت « خاک بر سرت؛ فلاني وزير امور خارجه است و تو...؟! »

شديم وزير امور خارجه گفت « فلاني نخست وزير است....... خاک بر سرت کنند!!! »

القصه آنکه شديم نخست وزير و اين بار با گام‌هاي مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابي يکه بخورد و به عذر خواهي بيفتد.

تا اين خبر را دادم به من نگاهي کرد؛ سري جنباند و آهي کشيد و گفت:


« خاک بر سر ملتي که تو نخست وزيرش باشي!!! »
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:24 PM  توسط fateme 

وقتي که ....

وقتي در شادي بسته مي شود، در ديگري باز مي شود
ولي معمولاً آنقدر به در بسته شده خيره مي مانيم
كه دري كه برايمان باز شده را نمي بينيم
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:16 PM  توسط fateme 

مرد يخ فروش

زندگي قصه مرد يخ فروشي است که از او پرسيدند فروختي
گفت: نخريدند تمام شد
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:8 PM  توسط fateme 

آرزوي زيرکانه

خانمي در زمين گلف مشغول بازي بود. ضربه اي به توپ زد که باعث پرتاب توپ به چندين متر آنطرف تر در درون بيشه زار کنار زمين شد.
خانم براي پيدا کردن توپ به بيشه زار رفت که ناگهان با صحنه اي روبرو شد.
قورباغه اي در تله اي گرفتار بود. با کمال تعجب دبد که آن قورباغه حرف مي زند!
قورباغه ي سخن گو رو به خانم کرد و گفت: اگر مرا از بند آزاد کني، سه آرزويت را برآورده مي کنم.
خانم ذوق زده شد و سريع قورباغه را آزاد کرد.
قورباغه به او گفت: نذاشتي شرايط برآورده کردن آرزوها را بگويم. هر آرزويي که برايت برآورده کردم، ?? برابر آنرا براي همسرت برآورده مي کنم!
خانم کمي تامل کرد و گفت: خب. مشکلي ندارد.
آرزوي اول خود را گفت: من مي خواهم زيباترين زن دنيا شوم.
قورباغه جواب داد: اگر زيباترين شوي شوهرت ?? برابر از تو زيباتر مي شود و ممکن است چشم زن هاي ديگر بدنبالش بيافتد و تو او را از دست دهي.
خانم گفت: مشکلي ندارد. چون من زيباترينم، کس ديگري در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزويش برآورده شد.
بعد از آن گفت که من مي خواهم ثروتمند ترين فرد دنيا شوم.
قورباغه جواب داد: ولي در اينصورت شوهرت ?? برابر ثروتمند تر مي شود و ممکن است به زندگي تان لطمه بزند.
خانم گفت: نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوي سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون هيچ چون و چرايي برآورده کرد.
خانم در طلب سومين آرزو گفت: مي خواهم به يک حمله قلبي خفيف دچار شوم!!!

نتيجه اخلاقي : خانم ها خيلي زيرک و مرموز هستند. پس سعي کنيد هيچوقت باهاشون درگير نشين!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:0 PM  توسط fateme 

typography number 3

............................................................................................................

............................................................................................................

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 6:27 PM  توسط fateme 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
Copyright © 2012 Allright Reserved
تمام حقوق این وبلاگ متعلق به نویسنده آن میباشد.
طراح قالب: حسام غلامی